89/2/6
5:37 ع
گویند که چون خصم بر او راه گرفت
بر فاطمه راه ، خصم گمراه گرفت
برخاست خروش از همه عالم که بلال
برخیزو اذان بگو ، رخ ماه گرفت
آنروز وجود عشق یکسر می سوخت
در باغ خلیل هم در آذر می سوخت
آتش که زدند بر در خانه او
تنها به دل علی ، دل در می سوخت
ای همه حرف مرا خاتمه
مظهر احساس خدا فاطمه
آنکه تو گل همدم او میشوی
نیستش از دوزخ و غم واهمه
چشمه بسوی تو روان میشود
رود کند نام تو را زمزمه
روز جزا کن تو شفاعت مرا
فاطمه ای فاطمه ای فاطمه